دسته بندي | ادبيات |
بازديد ها | 2 |
فرمت فايل | doc |
حجم فايل | 83 كيلو بايت |
تعداد صفحات فايل | 9 |


سا ليكه نيكو ست ،از بهارش پيداست. خوب وبد از آغازش هويداست. ماستي كه ترش است از تغارش پيداست.
به باغ خود گرفتن وبه تاك خود بستن.
دسته بندي | ادبيات |
بازديد ها | 2 |
فرمت فايل | doc |
حجم فايل | 83 كيلو بايت |
تعداد صفحات فايل | 9 |
سا ليكه نيكو ست ،از بهارش پيداست. خوب وبد از آغازش هويداست. ماستي كه ترش است از تغارش پيداست.
به باغ خود گرفتن وبه تاك خود بستن.
دسته بندي | ادبيات |
بازديد ها | 2 |
فرمت فايل | doc |
حجم فايل | 332 كيلو بايت |
تعداد صفحات فايل | 11 |
چكيدهي تحقيق
در رابطهي با عامل رفع مبتدا و خبر قولهاي فراواني وجود دارد كه ما در اينجا به دو قول اكتفا ميكنيم:
كوفيون
كوفيون ميگويند: مبتدا خبر را و خبر هم مبتدا را رفع ميدهد.
بصريون
بصريون همهي آنها قبول دارند كه عامل مبتدا ابتدائيت است ولي در خبر آن اختلاف است:
1ـ ابتدائيت خبر را رفع ميدهد
2ـ ابتدائيت و مبتدا با هم خبر را رفع ميدهند
3ـ ابتدا مبتدا را و مبتدا هم خبر را رفع ميدهد
دسته بندي | ادبيات |
بازديد ها | 2 |
فرمت فايل | doc |
حجم فايل | 129 كيلو بايت |
تعداد صفحات فايل | 24 |
فهرست مطالب
عنوان |
صفحه |
پيشگفتار |
2 |
تعريف عشق |
3 |
انواع عشق |
4 |
عشق حقيقي |
5 |
عشق مجازي |
8 |
عوامل عشق |
10 |
عشق در آثار سعدي |
12 |
عشق از ديدگاه حافظ |
14 |
عشق حماسي |
17 |
عشق در ايران باستان |
18 |
حماسه عشق |
21 |
نتيجه |
24 |
منابع و ماخذ |
25 |
دسته بندي | ادبيات |
بازديد ها | 2 |
فرمت فايل | doc |
حجم فايل | 51 كيلو بايت |
تعداد صفحات فايل | 44 |
داستان، امر واقع، و حقيقت
داستان قصهاي بر ساخته است. اين تعريف حوزههاي بسياري را در بر مي گيرد؛ از آن جمله است: دروغهايي كه در خانه و خانواده سر هم مي كنيم تا خود را از كنجكاوي هاي آزارنده حفظ كنيم، و لطيفههايي كه تصادفاً مي شنويم و بعد من باب مكالمة مؤدبانه (يا غير مؤدبانه) بازگو مي كنيم، و نيز آثار ادبي خيالپرورد و بزرگي چون بهشت گمشدة ميلتون يا خود كتاب مقدس. بله، مي گويم كه كتاب مقدس داستان است، اما پيش از آنكه از سر اعتقاد به شكاكيت به رضايت سر بجنبانيد، چند كلمة ديگر را هم بخوانيد. كتاب مقدس داستان است چون قصة بر ساخته است.
امر واقع و داستان آشنايان قديماند. هر دو از واژههاي لاتين مشتق شدهاند. Fact (امر واقع) از facere – ساختن يا كردن – گرفته شده است. Fiction (داستان) از fingere – ساختن يا شكل دادن. شايد فكر كنيد چه كلمات سادهاي – چرا كه نغمة ديگري از سر تأكيد يا عدم تأكيد بر آنها بار نشده است. اما اقبال اين دو در جهان واژهها به يكسان نبوده است. كار و بار fact (امر واقع) رونق فراوان يافته است. در مكالمات روزمرة ما fact (امر واقع) با ستونهاي جامعة زبان يعني «واقعيت» و «حقيقت» پيوند خورده است. اما fiction (داستان) همنشين موجودات مشكوكي است چون «غيرواقعي بودن» و «دروغ بودن». با اين همه، اگر نيك بنگريم. مي توانيم ببينيم كه نسبت «امر واقع» و «داستان» با «واقعي» و «حقيقي» دقيقاً هماني نيست كه به ظاهر مي نمايد. معناي تحت اللفظي امر واقع هنوز هم در نظر ما «امر رخ داده» است. و داستان هم هرگز معناي «امر ساخته شده» اش را از دست نداده است. اما امور رخ داده يا ساخته شده از چه نظر حقيقت يا واقعيت مي يابند؟ امر رخ داده وقتي انجام مي گيرد، ديگر وجود واقعي ندارد. ممكن است پيامدهايي داشته باشد، و ممكن است اسنادي وجود داشته باشند دال بر اينكه قبلاً وجود داشته است (مثلاً اسنادي وجود داشته باشند دال بر اينكه قبلاً وجود داشته است (مثلاً جنگ داخلي آمريكا). اما همين كه رخ داد، ديگر موجوديتاش پايان مي پذيرد. اما چيزي كه ساخته مي شود، تا زماني كه فساد نپذيرد يا نابود نشود، وجود دارد. همين كه پايان مي پذيرد، موجوديتاش آغاز مي شود.
سرانجام آنكه امر واقع هيچ نوع وجود خارجي ندارد، حال آنكه داستان ممكن است قرنها دوام بياورد.
براي روشنتر كردن نسبت عجيب امر واقع و داستان، جايي را كه اين دو در آن با هم جمع مي آيند در نظر مي گيريم: جايي كه آن را تاريخ مي ناميم. در كلمة history (تاريخ) معنايي دو گانه نهفته است. اين واژه از واژهاي يوناني گرفته شده كه در اصل به معناي كاوش يا تحقيق بوده است. اما چيزي نگذشت كه دو معنا پيدا كرد كه در اينجا به كار ما مي آيند: واژة تاريخ از سويي مي تواند به معناي «چيزهايي كه رخ دادهاند» باشد؛ از سوي ديگر مي تواند «روايت ثبت شده اموري كه فرض شده است رخ دادهاند» معنا دهد. يعني تاريخ هم مي تواند به معناي رخدادهاي گذشته باشد و هم قصة (story) اين رخدادها: امر واقع – داستان. خود كلمة «story» هم در واژة «history» باقي مانده و اصلاً از اين كلمه مشتق شده است. آنچه به عنوان تحقيق آغاز مي شود، در خاتمه بايد به صورت داستان درآيد. امر واقع، اگر مي خواهد باقي بماند، بايد داستان شود. پس، از اين منظر، داستان در تقابل با امر واقع قرار ندارد بلكه مكمل آن است. داستان به اعمال فناپذير انسانها شكلي مي دهد ماندگارتر.
اما حقيقت اين است كه اين تنها يكي از جنبههاي داستان اس
دسته بندي | ادبيات |
بازديد ها | 4 |
فرمت فايل | doc |
حجم فايل | 12 كيلو بايت |
تعداد صفحات فايل | 11 |
فصل در بيان ملكه قناعت
قناعت سرافرازد اي مرد هوش
دسته بندي | ادبيات |
بازديد ها | 3 |
فرمت فايل | doc |
حجم فايل | 8 كيلو بايت |
تعداد صفحات فايل | 9 |
فهرست كتا بخانه
سا زما ندهي قا نونمند و نظام يا فته مواد و توليدات به شيوه الفبايي ويا هر شيوه منطقي ديگر كه با اطلاعات توصيفي كوتاه " مانند قيمت " اندازه "رنگ و ......... باشد . اصطلاحا فهرست CATALOG
دسته بندي | ادبيات |
بازديد ها | 4 |
فرمت فايل | doc |
حجم فايل | 40 كيلو بايت |
تعداد صفحات فايل | 8 |
دسته بندي | ادبيات |
بازديد ها | 3 |
فرمت فايل | |
حجم فايل | 1362 كيلو بايت |
تعداد صفحات فايل | 170 |
دانلود فايل
دسته بندي | ادبيات |
بازديد ها | 6 |
فرمت فايل | doc |
حجم فايل | 105 كيلو بايت |
تعداد صفحات فايل | 170 |
گويش مردم همدان
دسته بندي | ادبيات |
بازديد ها | 3 |
فرمت فايل | doc |
حجم فايل | 12 كيلو بايت |
تعداد صفحات فايل | 11 |
((ليلي و مجنون ))
در روزگاراني دور در قبيله اي از ديار عرب به نام قبيله عامريان رييس قبيله كه مردي كريم و بخشنده و بزرگوار بود و به دستگيري بينوايان و مستمندان مشهور، به همراه همسر زيبا و مهربانش زندگي شاد و آرام و راحتي داشتند. اما چيزي مثل يك تندباد حادثه آرامش زندگي آنها را تهديد مي كرد. چيزي كه سبب طعنه حسودان و ريشخند نامردمان شده بود. رييس قبيله فرزندي نداشت. و براي عرب نداشتن فرزند پسر، حكم مرگ است و سرشكستگي...
رييس قبيله هميشه دست طلب به درگاه خدا بر مي داشت و پس از حمد و سپاس نعمتهاي او، عاجزانه درخواست فرزندي مي كرد...
دعاها و درخواستهاي اين زوج بدانجا رسيد كه خداوند آنها را صاحب فرزندي پسر كرديد. در سحرگاه يك روز زيباي بهاري صداي گريه نوزادي، اشك شوق را بر چشمان رييس قبيله – كه ديگر گرد ميانسالي بر چهره اش نشسته بود – جاري كرد:
ايزد به تضرعي كه شايد *** دادش پسري چنانكه بايد
سيد عامري – رييس قبيله – به ميمنت چنين ميلادي در خزانه بخشش را باز كرد و جشني مفصل ترتيب داد.
نهايت دقت و وسواس در نگهداري كودك بعمل آمد، بهترين دايگان، مناسب ترين لباسها و خوراكها براي كودك دردانه فراهم گرديد. زيبايي صورت كودك هر بيننده اي را مسحور خويش مي كرد. نام كودك را؛ قيس؛ نهادند، قيس ابن عامري
روزها و ماهها گذشت و قيس در پناه تعليمات و توجهات پدر بزرگتر و رشيدتر مي شد. در سن 10 سالگي به چنان كمال و جمالي رسيد كه يگانه قبايل اعراب لقب گرفت:
هر كس كه رخش ز دور ديدي *** بادي ز دعا بر او دميدي
شد چشم پدر به روي او شاد *** از خانه به مكتبش فرستاد
در مكتبخانه گروهي از پسران و دختران، همدرس و همكلاس قيس بودند. در اين ميان دختري از قبيله مجاور هم در كلاس مشغول تحصيل بود. نورسيده دختري كه تا انتهاي داستان همراه او خواهيم بود:
آفت نرسيده دختري خوب *** چون عقل به نام نيك منسوب
محجوبه بيت زندگاني *** شه بيت قصيده جواني
دختري كه هوش و حواس از سر هر پسري مي ربود. دختري كه؛ قيس؛ نيز گه گداري از زير چشمان پرنفوذش نگاهي از هواخواهي به