شمس تبريزي

۴ بازديد
شمس تبريزيشمس تبريزيشمس تبريزي شعرشمس تبريزي اشعارشمس تبريزي و مولويشمس تبريزي خويشمس تبريزي شعرشمس تبريز شعرشعرهاي شمس تبريزيشعراي شمس تبريزيشعراز شمس تبريزيشمس تبريزي بهترين اشعاراشعاري شمس
دسته بندي ادبيات
بازديد ها 3
فرمت فايل doc
حجم فايل 30 كيلو بايت
تعداد صفحات فايل 41
شمس تبريزي

فروشنده فايل

كد كاربري 1079
كاربر

شمس تبريزي

شمس الدين محمد بن ملكداد تبريزي در شهر تبريز بدنيا آمد و از همان دوران كودكي ناآرام بود و رفتاري داشت كه موجب اضطراب پدر مي شد و او در جواب پدر مي گفت: ما از دو جنسيم و مثال آورد كه تخم مرغابي را چون در زير مرغ خانگي بگذارند جوجه ها بزرگ و بزرگتر شده به حكم طبيعت به آب مي زنند و مادر كه شنا نمي داند در كنار جوي مانده از غرق شدن جوجگان خود به هراس مي افتد و متوحش مي شود ، نه مي تواند مانند جوجه ها در آب رود ، نه دلش آرام ميگيرد كه آنها را در آب بيند ، حال من و تو بر اين منوال است: «تو با من چناني كه خايه بط را زير مرغ خانگي نهادند ، پرورد و بط بچگان گلان ترك شدند ، با مادر به لب جو آمدند ، در آب در آمدند.

مادرشان مرغ خانگي است. لب جو مي رود ، امكان در آمدن در آب ني. اكنون اي پدر! من دريا ميبينم مركب من شده است و وطن و حال من اينست. اگر تو از مني يا من از توام درآ در اين دريا و اگرنه برو برمرغان خانگي.[1]»

اين سخنان را شمس خود گفته است و در راه شناختن وي موثر و مفيد پيدا است كه از زمان كودكي ، با ديگر كودكان تفاوتهايي داشته است.

پدرش مردي پاكدل و با ايمان بوده و همينكه سخني بر زبان ميرانده است به گريستن مي پرداخته و قطرات اشك بر رخسار و محاسن او روان مي گشته است. اما از داشتن شور و عشقي كه شمس خواهان و جوياي آن مي بوده بهره اي نداشته است. از او اين سان ياد مي كند: «نيك مردي بود و كرمي داشت. دو سخن گفتي ، آبش از محاسن فرو آمدي ، الا عاشق نبود. مرد نيكو كار ديگر است و عاشق ، ديگر[2]»